تکنیک های موفقیت
تربیت فرزند
آنچه باید می شد
وقتی صحبت از تربیت فرزند می شود، ذهن ها، مهم ترین نکته را، در نوع رفتار با فرزند می بینند. البته نوع رفتار بسیار مهم می باشد، ولی نکاتی که در صفحات ناخوانده ی برخی کتاب ها دیده می شوند، چیزهای عمیق تر و بیش تر از این را هم در خود دارند.
فرآیند تربیت فرزند باید از قبل از تولد آغاز شود، تا بسیاری از شیوه های تربیتی در بعد از تولد جوابگو باشد. در روایات ما بسیار تأکید شده که: «با زنانی از خانواده های صالح ازدواج کنید، که نسب و ریشه دارند زیرا نسب اثر دارد.»(1)
با این پیش فرض که در صالح شدن خود و انتخاب همسر صالح گام برداشته ایم حال نوبت به رعایت دستوراتی در حین انعقاد نطفه و پس از آن (دوران بارداری) از اهل بیت (علیهم السلام) می رسد که در سعادت و شقاوت فرزند بسیار مؤثر است، تا آن جا که در روایت داریم « السعیدُ سعیدٌ فی بطن أُمه و الشقیُ شقیٌ فی بطن أمه»(2) پس یکی از ریشه های مهم سعادت و شقاوت (که از عواقب آن درست ناپذیری یا نادرست پذیری است) از زندگی درون شکم مادر شروع می شود.
تربیت جبری، تربیت اختیاری
امروزه در جامعه بسیار باب است که می گویند فرزندتان را وادار به کاری نکنید. این سخن به همان اندازه که صحیح است می تواند غلط هم باشد.
از سنین مهم تأثیر پذیری، زندگی کودکی است. کودک به دلیل فقدان عقل و لطافت روح، قدرت پذیرش بسیار بالایی دارد (چه در خیر و چه در شرّ). یعنی هر چه خوراکش کنید، پذیراست. پس شتاب در تربیت او در این سن بسیار مهم و کلیدی است و قصور در این امر دیگران را از تربیت او باز نمی دارد. امام صادق (ع) می فرمایند: «بادروا احداثکم بالحدیث، قبل أن یسبقکم الیهم المرجئه»(در تربیت کودکانتان بشتابید، قبل از این که مرجئه به شما در این کار سبقت بگیرند). پس اگر ما در تربیت او سبقت نگیریم مرجئه (از فرقی که مروّج عقیده «دلت پاک باشد» است) و مرجئه های زمان بر شما سبقت می گیرند.
چون عقل نیست، تربیت او اجباری می شود. یعنی او را وادار به کارهای خوب بکن، با کارهای خوب بزرگ می شود، بزرگ که شد یا خودش می فهمد که خوب است، یا تو به او می فهمانی.
اهل بیت (علیهم السلام) برای تربیت کودک در سنین مختلف دستوراتی داده اند. مثلا امام صادق (ع) فرمودند: «در سن سه سالگی به فرزندتان بگویید: هفت مرتبه بگو: «لا اله الا الله» سپس هفت ماه و بیست روز او را رها کنید و سپس بگویید: هفت مرتبه بگو: «محمد رسول الله». با اتمام چهار سالگی به او بگویید: هفت مرتبه بگو: «صلی الله علی محمد و آله»، در اتمام پنج سالگی دست چپ و راستش را از او بپرسید، اگر شناخت رویش را به قبله کنید و بگویید: سجده کن. در هفت سالگی او را وضو و نماز بیاموزید و به آن امر کنید و (بر ترک نماز) تنبیه کنید.»(3)
پس می بینیم اجبار در تربیت نوعی روش بسیار مؤثر و عقلانی است که توصیه ی اسلام نیز بر این است.
اعتبار، همه چیز والدین
فرزند شما دائما چشم به رفتار دیگران، به ویژه پدر و مادر دارد. اگر والدین نقش الگو را برای فرزند خود ایفا نکنند، جامعه پر است از الگو برای او. از دوست و هم کلاسی گرفته تا اینترنت و ماهواره. از این رو بسیار مهم است که بر روی دوستان و مدرسه و محل های رفت و آمد(چه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی) فرزندان خود با وسواس و احتیاط زیادی رفتار کنیم. الگوی بد، یعنی نابودی یک عمر تربیت. فرزند شما، فردی را که مورد اعتماد اوست و اعتباری در نزدش دارد را بهترین الگوی خود می داند و از دست رفتن اعتبار والدین نزد فرزند، یعنی الگو ناپذیری از پدر و مادر؛ که جبران این بی اعتمادی بسیار سخت است.
خلف وعده هرگز، خلف وعید آری
بهتر است به فرزند وعده ندهیم، ولی اگر وعده دادیم حتما انجام بدهیم. وعده به پاداشی که در عوض کار نیک داده می شود می گویند. اگر کسی به وعده ی خود عمل نکند اعتبارش بسیار کاسته می شود. اما در وعید این گونه نیست. وعید به جزای عمل بد اطلاق می شود. اگر پدری فرزندش را وعید بدهد و خلافش عمل کند، سرزنش نمی شود. مثلا برای کار زشتی، تنبیهی در نظر بگیرد ولی وقت تنبیه او را ببخشد.
نکته: خلف وعید نباید همیشگی باشد، و در عین حال در مواقعی باشد که هدفی را دنبال می کنیم. مثلاً اگر کار بسیار خوبی انجام داده که لایق پاداش است، به خاطر انجام آن کار خوب، نسبت به کار بد انجام شده ی او خلف وعید می کنیم. این گونه هم نسبت به آن کار بد جرأت پیدا نمی کند و هم آن عمل خوب ارزشمندتر می شود.
اکسیر تبدیل خار به گل
فرزند ما، به محبت و توجه بسیار زیادی نیاز دارد. این محبت اگر از جانب پدر و مادر باشد میل به غیر پیدا نمی کند و نسبت به پدر و مادر الفت و اطاعت پیدا می کند. یکی از روش هایی که مورد بی توجهی قرار می گیرد هدیه دادن است که در روایت داریم باعث ایجاد محبوبیت می شود.(4)
نکته: گاهی روش مذکور رو به افراط می رود و اثر عکس می گذارد. یعنی باب می شود که در ازای هر کار خوب فرزند هدیه و جایزه ای به او می دهند و در نقطه ی مقابلش به ازای هر اشتباهی تنبیهی برای او در نظر می گیرند. این کار باعث شرطی سازی فرد نسبت به اعمال (به ویژه در اعمال و مناسک دینی) می شود به این صورت که کار خوب یعنی جایزه و کار بد یعنی تنبیه. بلکه گاهی باید نسبت به عمل اشتباه جوان تغافل کرد و نسبت به عمل خوب او نیز توجه زیادی نکرد که عمل خوب را برای خدا انجام دهد و عمل بد را برای خدا ترک کند (نه پدر و مادر)
نکته 2: تنبیه به اندازه ی خطای فرد باشد(5)، ولی تشویق گاهی بهتر است بیش تر از استحقاق عمل باشد.
نکته 3: در حین محبت و تشویق فرزند، او را به یاد نعمت ها و لطف هایی که خدا به ما کرده بیاندازید. چون در آن لحظه این را بیشتر درک می کند. و در حین تنبیه، او را به یاد عذاب خدا بیاندازید، و این که عذاب خدا برای سازندگی ما نیز هست.
نکته 4: اگر مدتی به کسی محبت کنیم، او نیز به ما محبت پیدا می کند و هرچه این محبت ایجاد شده شدیدتر باشد، راه برای تربیت جوان بازتر و هموارتر می شود. چون در روایت داریم: «محبت به چیزی، انسان را کور و کر می کند» پس جوانی که کر و کور شده ی محبت باشد هر حرفی را به راحتی از محبوب خود می پذیرد.
هشدار: با توجه به نکته 4 این خطر احساس می شود، که اگر ما فرزندمان را با محبت خودمان به او کور و کر نکنیم، بسیار کسانی هستند که برای او سر و جان می دهند، و چشم و گوشش را طلب می کنند.
چند راهکار
مهندسی معکوس: یکی از روش هایی که در راه تربیت فرزندمان می تواند به ما کمک کند روش مهندسی معکوس در تربیت است. مهندسی معکوس به این شکل است که شما سوال را برای فرزند طرح نمی کنید. بلکه جواب را به شیوه ای هنرمندانه به او می رسانید و سوال، ناخودآگاه در ذهن او شکل می گیرد. مثلا: پسربچه ای 8 ساله دچار وسواس در نماز شده. پدر و مادر دو روش را در این باره می توانند به کار ببرند:
1.روش معمول: روش معمولی که ما برای مشکل وسواس پی میگیرم این است که به طرف مقابل توضیح می دهیم که وسواس کار خوبی نیست و از جانب شیطان است و ما را از خدا دور می کند. این روش روش بدی نیست. اما چون مخاطب قرار گرفتن شخص به صورت مستقیم است. امکان دارد احساس کوچک شدن بکند و از سر لجبازی کارش را ادامه دهد.
2.روش مهندسی معکوس: در این روش پدر و مادر باید یک نمایش بازی کنند. البته نه آنقدر واضح که این نمایش است. بلکه در فضایی کاملا جدی یک نفر نقش یک بنده ی مومن را بازی کند و دیگری نقش شیطان را. پدر با این سوال خطاب به مادر که: اگه تو جای شیطان بودی چیکار می کردی که من نمازم خراب بشه؟ نقش را آغاز کرده و توجه کودک را جلب می نمایند. مادر به پدر می گوید: نماز بخون تا بهت نشون بدم چیکار می کنم؟ پدر شروع به نماز می کند. تا بسم الله الرحمن الرحیم را شروع می کند. مادر با صدای نجوا مانند (البته طوری که بچه بشنود) در گوش پدر زمزمه می کند: راستی وضو گرفتی یا نه؟ پدر با خودش می گوید فکر کنم گرفتم. بعد مادر دوباره می گوید: راستی درست نیت کردی یا نه؟ پدر با کمی تردید می گوید: آره نیت کردم. مادر ادامه می دهد: راستی تلفظ «ح» درست بود یا نه؟ پدر دوباره بسم الله الرحمن الرحیم را تکرار می کند. مادر دوباره به تلفظ پدر اشکال می گیرد و تردید ایجاد می کند.
تا پایان سوره ی حمد این القائات مادر (در نقش شیطان) ادامه پیدا می کند. این القائات آن قدر زیاد می شود که پدر وسط نماز، نماز خود را می شکند و با حالتی عصبانی می گوید: «اَه! من دیگه نمی خوام نماز بخونم». نقش تمام می شود. اما فرزند شما که دقیقا به این مشکلات دچار بوده می فهمد که این کارش از کجا آب می خورد و به کجا منتهی می شود. و تمام سوالاتی که در روش اول پرسیده شد و جواب داده شد در ذهن کودک نه تنها نقش می بندد، بلکه به بهترین شکل و بدون هیچ گونه احساس ذلتی برای کودک، پاسخ هم داده می شود. این روش در مسائل مختلف قابل اجراست (به شرط هماهنگی پدر و مادر و اجرای یک سناریوی زیرکانه، جذاب و قوی)
روش تغافل:
این روش برای ترک عادات زشت کودک به ویژه در مواقعی که حرف های زشت را یاد می گیرد کاربرد دارد. به این صورت که وقتی کودک یک حرف زشت را استعمال می کند همه ی اعضای خانواده طوری رفتار می کنند که انگار هیچ حرف خاصی نشنیده اند. یعنی خود را غافل نشان می دهند. البته این روش چند شرط لازم هم دارد که به جواب برسد در غیر این صورت جواب نمی دهد:
اولا: همه ی اعضای خانواده باید در غفلت از این حرف زشت هماهنگ باشند. ناهماهنگی یکی از این اعضا می تواند این روش را بی اثر یا کم اثر کند.
ثانیا: باید ارتباط کودک شما با منبع این حرف قطع شود. مثلا اگر این حرف ها را از کسی یا جایی یاد می گیرد، ارتباط شما با آن جا به حداقل برسد و یا حتی قطع شود.
کودک چون توان تشخیص خوب را از بد ندارد فرق بین حرف خوب و بد را نمی فهمد. وقتی حرف بدی از دهان او خارج می شود. قطعا آن را از دهان کسی شنیده و او نیز تکرار می کند. حال اگر شما نسبت به این حرف حساسیت نشان دهید، این حرف برای کودک مهم می شود. چون فرزند شما با این حرف باعث عصبانی شدن شما شده، وقت هایی که از دست شما ناراحت است با تکرار این حرف می خواهد شما را عصبانی کند. مثلا شما اگر به جای «بی ادب» در مواقع عصبانیت به او بگویید «باادب» (البته با لحن ناراحت) او هر وقت عصبانی شود، یاد حالت عصبانی شما و حرفی که شما زدید می افتد و آن را تکرار می کند. از این پس او نیز در مواقع عصبانیت به دیگران و شما می گوید: «باادب». این روش در یاد دادن حرف ها، در روش سوم جای می گیرد.
روش شرطی سازی
این روش هم نیاز به یک هماهنگی کلی بین اعضای خانواده دارد. اگر روش تغافل در ترک عادت زشت فرزند شما کمک نکرد. مثلا نتوانستید ارتباط با منبع این عادت زشت را قطع کنید. ناچارید از روش دیگری استفاده کنید. شرطی سازی به این صورت انجام می گیرد که هر وقت که فرزند شما عادت زشت خود را تکرار می کند، با یک برخورد مشابه روبه رو می شود. این کار باعث می شود ذهن بچه نسبت به این مسأله شرطی شود که: انجام این عادت زشت، مساوی است با این نوع برخورد اعضای خانواده. مثلا هر بار که عادت زشت خود را تکرار می کند، تمام اعضای خانواده، برای مدتی با او سرد می شوند (به عبارت دیگر قهر می کنند) یا هر نوع واکنشی که مناسب باشد. فرزند شما به این نوع واکنش، در عوض آن عادت و رفتار، شرطی می شود و با گذشت مدتی چون این واکنش شما را دوست ندارد، عادت خود را آرام آرام ترک می کند. (این روشن را برای مراحل انتهایی بگذارید).
روش داستان سرایی
یکی از روش های بسیار مؤثر در تربیت فرزند، نقل داستان برای اوست. البته نه هر داستانی، بلکه داستان هایی که پیامی که مد نظر شماست به صورت پنهان در آن نهفته باشد. اگر شما در مورد یک عادت زشت کودک، برای چند روز در فضایی عاطفی که فقط مختص مادر یا پدر (یا هر دو) و فرزند است داستانی در مورد آن رفتار زشت (که هم داستان جذاب باشد و هم داستان سرایی شما) نقل کنید. فرزند شما در ناخودآگاهش به زشتی این کار پی می برد و رفته رفته روی به ترک آن عادت می آورد.
خدایا ما را فرزندان صالح عصا کن و در تربیت آن ها ما را یاری نما. الهی آمین.
پی نوشت:
1. الفردوس، ج2، ص51، ح10974. مکارم الاخلاق، ج1، ص432، ح1474
2. شيخ صدوق 1387 (ه ق)، توحيد، ج 3، ص 356، نشر جامعه مدرسين قم. شيخ كلينى1389(ه ق)،
3. كافىج 8، ص 81، نشر دارالكتاب الاسلامية (آخوندى). متقى هندى، كنزالعمال، ج 1، ص 491 ،107، نشر مدرسة الوفاء، بيروت
4. بحار الانوار، ج78، ص113
5. الكافي : ج5 ص144 ح14 عن السكوني عن الإمام الصادق عليهالسلام ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج3 ص299 ح4067 وليس فيه ذيله ، الخصال ص27 ح98 عن السكوني ، وكلاهما عن الإمام الصادق عليهالسلام ،بحار الأنوار : ج75 ص44
نظرات شما عزیزان: